نهايتا شب 21 فروردين 91 كه از درمانگاه معلم كلايه به خانه آوردمش با قاشقش كته ماست را با لذت به او دادم وخورد. و دقيقا ساعت 20 و36 دقيقه وقتي داشتيم اخبار شبكه 2 را نگاه ميكرديم پدرم را صدا زدم ولي صدايي نشنيدم وفهميدم با خيال راحت در خانه خود و در بستر خواب هميشگي اش چشم از اين دنيا فرو بست .
پدرم بزرگ بود.بزرگ زندگي كرد ولي تنها مرد حتي مراسم تشييع وتدفينش ساده وبي آلايش بود.
روحت شاد مرد بزرگ زندگي ام. وقتي رفتي دنيايم را با خودت بردي وجهانم را تيره وتار ساختي .
كه ,خانه ,زندگي ,پدرم ,روز ,سركار ,به خانه ,بزرگ زندگي ,پدرم را ,را با ,بود كه
درباره این سایت